آغوش خواستم...گفت:"ممنوع است"...
بوسه خواستم...گفت:"ممنوع است"...
نگاه خواستم... گفت:"ممنوع است"...
نفس خواستم...گفت:"ممنوع است" ....
حال پس ازآن همه سال دیکتاتوریˏعاشقانهˏ
بایک بطری پر از گلابˏآمده بر سر خاکم
و به آغوش می کشد با هرچه بوسهˏسنگ سرد مزارم را
و چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم به یادگار ماندهˏنگاه می کند
و در حسرت نفس های از دست رفته
ˏبه آرامی اشک می ریزد.
نظرات شما عزیزان: