به پیش روی من تاچشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
درین ساحل ـ که من افتادم.خاموش ـ
غمم دریا
دلم تنهاست!
وجودم بسته در زنجیر خونین تلعق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا
که(( هر کس دل به دریا زد
رهایی یافت!....................
.......هر کس دل به دریا زد
رهایی یافت!............))
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
زپا این بند خونین بر کنم نیست !
امید آن جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست!
٪٪ فريدون مشيري٪٪
نظرات شما عزیزان:

ممنون که اومدی وبلاگم
وبلاگ تو هم قشنگه
باشه عزیزم
ما با هم ابجی